♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

این دختر تلخ می نویسد اینجا چراغ امیدی روشن نیست حواست به شادیت باشد
♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

این دختر تلخ می نویسد اینجا چراغ امیدی روشن نیست حواست به شادیت باشد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دلـت را بتـکان ...

دلـت را بتـکان ...
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند...
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش!!!
قاب کن و بزن به دیوار دلت ...
دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم می ریزد...
و تمام آن غم های بزرگ و همه حسرت ها و آرزوهایت ...!
باز هم محکم تر از قبل بتکان...
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد...
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است...
تکاندی؟
دلت را ببین چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟
حالا این دل جای "او"ست!
دعوتش کن...
این دل مال "او"ست...
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه یک قاب تجربه و مشتی خاطره!!
مشتی خاطره و یک "او"...

خـانه تـکانی دلـت مبـارک...!!!

تولدت مبارک

هوالغریب.. 

 

خدایا هزارمرتبه شکرت...بخاطرسلامتی فائزه جونم و دختر نازش...بهترین هدیه رو بهم دادی...

 

ایشاالله همیشه همیشه سالم باشه وسایه بابا و مامانش بالای سرش... 

 

+آبجی کوچولو تولدت مبارک...دخترخوبی واسه مامان باش...از این به بعد اگه مامان اجازه بدن وبلاگم رو اختصاص میدم به تو...خیلی دوست دارم.

پیامی از سوی خدا


سلام بنده من!!!


می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دل های بزرگی که جای من در آن است، آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم.
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم.

هنوز خدایت همان خداست!
هنوز روحت از جنس من است!
اما من نمی خواهم تو همان باشی!
تو باید در هر زمان بهترین باشی.
نگران شکستن دلت نباش!

می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...
و می دانی که من شکست ناپذیر هستم ...
و تو مرا داری ...برای همیشه!

چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!
من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...
می خواهم شاد باشی ...
این را من می خواهم ...

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم 
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!
فقط کافیست خوب گوش بسپاری!
و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

بنده من!!!

یادت باشد دلت که شکست، سرت را بگیری بالا.
تلافی نکن،
فریاد نزن،
شرمگین نباش.
حواست باشد ...
دل شکسته، گوشههایش تیز است
مباد مباد که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مباد مباد که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت.
بغضت را پنهان کن،
رنجت را پنهانتر.
بازی دل اشکنک دارد،
بازنده فقط کسی است که بازی نکند.
طاقت بیاور و سرت را بگیر بالا.........




از انسان ها غمی به دل نگیر ؛ زیرا خود نیز غمگین اند .
با آنکه تنهایند ولی از خود می گریزند
زیرا به خود و به حقیقت خود و به عشق خود شک دارند .
پس دوستشان بدار
اگرچه
دوستت نداشته باشند ........!

از سقف دلتنگی هایم

می چکید

واژه های خیسی مبهم

بر بلندای تنهایی هایم

در ازدحام این همه تنهایی ،

در هیاهوی نبودن ها ، ندیدن ها

در تمنای شکایت ِ این همه نیستی

در میان شعله ی پوچی

این دل ِ خسته از خستگی ها !

در هوای کدام آسمان نفس دارد هنوز ؟!


از کنار لب پنجره ی احساس

گذشت نسیمی

که عطر یادت با خویش می برد !


کنار طاقچه ی بی کسی ها

رخ مهتاب شکست در قابی خالی


و من ... !

دلا دنبال چه می گردی که نمی یابی جز هیچ !!

خیلی دلم گرفته

for Faeze

فائزه جونم خیلی دلم تنگ شده.... 

همین... 

 

 

خدایا دارم دق میکنم....کجای دنیایی که نمی بینمت؟....من کجام که تومنو نمیبینی؟؟ 

 

یابهم صبر بده یا.... 

دق کردم از تنهایی،کسی نیست به دادم برسه؟؟؟

من

باید " من " باشی تا بدانی چه می گویم.



در دام بغضی اسیر شده ام ! که نه می بارد و نه راحت ام می گذارد ...

ارتباطی به هیچ چیز ندارد !

تنها این بغض " من " را می شناسد و دلتنگی های مرا !

فقط این اشک ها چشم های بی خواب و شب زنده دار مرا می شناسند و بس !


دل  تکیه بر قامت پوچی زده است !

حرف بر سر احساس نیست ! حرف بر سر این " من " است .


دل تنگ ! دلتنگی های ناب و بی مانند خودم هستم !

دل تنگ ! دلتنگی های شبانه ای هستم .. که ماه بالای سر تنهایی ام بود و ستاره همراه همیشگی !


دلم گرفته است !

عجیب هوایش بارانی است !

عجیب بی حوصله است و در سکوت !

عجیب در نبرد شکایت و سکوت اش ! سرانجام تن به شکست سپرده است !


در هوای بارانی دل ! دردهایی می بارند که دل می شکند . زخم بر زخم می افزاید و غم روی غم انباشته !! 

 

پ.ن:دردهایی در دلم درد میکنند دردناک! که در سکوت می میراندم ! و همه مهربانی های اطراف چه زود دروغ می شوند !

for Faeze

هوالغریب... 

 

سلام فائزه جونم... 

ببخشید که به زور کنار خودم نگهتون داشتم... 

دوست ندارم اینجوری باشه ولی نمیتونم این تنهاشدن رو قبول کنم...میترسم,هرچندقبل از اینکه بشناسمتون همیشه همیشه  تنها بودم.... 

 

دوست ندارم از دستتون بدم چون بهترین لحظه های زندگیمو باهاتون داشتم,هرچندباهم نبودیم ولی چیزای زیادی یاد گرفتم... 

 

دلم خوش بود وقتی غصه دارم وقتی داغونم  کسی هست که باشه 

 

واسه همین... 

  

ولی جدیدا بااینکه هستین همیشه تنهام...رفتارتون اذیتم میکنه...هرکس ندونه فک میکنه ازمن بدتون میاد و من به زور... 

 

میدونم شرایط من با شما فرق میکنه...وخیلی تودوستیم غرق شدم ولی... 

 

تو روخدا باخوندن نوشته هام عصبانی نشین باید حرفای دلم رو میزدم... 

 

من هیچوقت نتونستم دوست خوبی باشم میدونم اماشما واسم بهترین بودین...همین

 

خیلی دوستون دارم...

....

خداجونم خیلی دلم گرفته....