♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

این دختر تلخ می نویسد اینجا چراغ امیدی روشن نیست حواست به شادیت باشد
♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

این دختر تلخ می نویسد اینجا چراغ امیدی روشن نیست حواست به شادیت باشد

تولدت مبارک

هوالغریب.. 

 

خدایا هزارمرتبه شکرت...بخاطرسلامتی فائزه جونم و دختر نازش...بهترین هدیه رو بهم دادی...

 

ایشاالله همیشه همیشه سالم باشه وسایه بابا و مامانش بالای سرش... 

 

+آبجی کوچولو تولدت مبارک...دخترخوبی واسه مامان باش...از این به بعد اگه مامان اجازه بدن وبلاگم رو اختصاص میدم به تو...خیلی دوست دارم.

for Faeze

فائزه جونم خیلی دلم تنگ شده.... 

همین... 

for Faeze

هوالغریب... 

 

سلام فائزه جونم... 

ببخشید که به زور کنار خودم نگهتون داشتم... 

دوست ندارم اینجوری باشه ولی نمیتونم این تنهاشدن رو قبول کنم...میترسم,هرچندقبل از اینکه بشناسمتون همیشه همیشه  تنها بودم.... 

 

دوست ندارم از دستتون بدم چون بهترین لحظه های زندگیمو باهاتون داشتم,هرچندباهم نبودیم ولی چیزای زیادی یاد گرفتم... 

 

دلم خوش بود وقتی غصه دارم وقتی داغونم  کسی هست که باشه 

 

واسه همین... 

  

ولی جدیدا بااینکه هستین همیشه تنهام...رفتارتون اذیتم میکنه...هرکس ندونه فک میکنه ازمن بدتون میاد و من به زور... 

 

میدونم شرایط من با شما فرق میکنه...وخیلی تودوستیم غرق شدم ولی... 

 

تو روخدا باخوندن نوشته هام عصبانی نشین باید حرفای دلم رو میزدم... 

 

من هیچوقت نتونستم دوست خوبی باشم میدونم اماشما واسم بهترین بودین...همین

 

خیلی دوستون دارم...

روزپدر مبارک...

هوالغریب... 

پدر عزیزم... 

افتخار وجودم این است که دخترت بوده ام ، هستم . افتخار اندیشه ام این است که سایه ی پدرانه ی تو بر سر قد کشیدن ها و بزرگ شدن هایم بوده است . افتخار سرم این است که دست نوازش پدرانه ی تو نوازشگر دلتنگی های دخترانه ام بودند .


آری افتخار می کنم به تو پدرم . افتخار می کنم که پدرم هستی ، تربیت ام کردی درست مثل خودت ! روزت مبارک...

 

باباجونم روزت مبارک...  

for faezeh

همیشه بهانه ای برای نوشتن و نگاشتن از نگاره های زنگار گرفته  ی زندگی لازم است. 

حال آنکه آن بهانه خود نگاری ابدی بر صفحه ی دل و جان آدمی باشد. 

بهانه من اوست.اویی که شاید هیچوقت این پست را نبیند ونخواند. 

کسی که دیروز رسم رهایی را به من آموخت. 

اویی که نجاتم دادو با کارش نشانم دادهنوز هم هستند کسانی که جز خود نیز دیگران هم دوست دارند. 

فهمیدن آیین انسانیت کار سختی نیست اما به کار بستن و تثبیت و استمرار آن در عمل حاجتمند فکر و تامل بیشتری ست. 

ای آنکه در ابتدا فقط و فقط دبیرم بودی:نمیدانی که با کارت سفیرم شدی و حال مدیرم. 

مدیر دل و جانم شدی و غافلی که کلید قفل دلم در دستان پرمهرت جا مانده است. 

تو درست در آن زمانی آمدی که پررنگ های زندگیم کمرنگ.... 

و کمرنگ های غمرنگش پررنگ شده بود. 

و چه زیبامرا از هرچه رنگ ونیرنگ بود رهانیدی... 

تو برایم آسمانی به ارمغان آوردی

  آسمانی که میتوان در شب تارش هم روشنایی و تلالو ستارگانش را نظاره گر بود... 

و نشانم دادی که در اوج تاریکی نیز امیدهانمرده اند. 

.. 

.. 

.. 

.. 

.. 

پ.ن:ای ناز دلنواز من امسال انگار همه سنگ شده اند حتی آنانی که سال پیش ادعای دوستی داشتن........ومن چقدر در میانه ی این میدان تنهایم. 

پ.ن:در حوالی کوچه پس کوچه های مهربانی....گر نشانی از من بود آنرا بخاطر بسپار....شاید این نشان روزی گواه بی نشانیم باشد. 

پ.ن:هوس پرواز دارم...امادیگر بار گناهانم آنقدر سنگین شده که حتی پریدن برایم سخت است. 

پ.ن:پریشانم میخواستم بگویم از آدمیان دلگیرم دیدم حق نیست..... 

 

حرف آخر:روز معلم رو بهتون تبریک میگم...خیلی دوستتون دارم....دستای مهربونتونو میبوسم.... 

ببخشید خیلی فرصت ندارم که بخوام بنویسم مجبور شدم همون نوشته پارسال رو بذارم.....

تقدیم به هستی زندگی ام مادر....

هوالغریب....  

تو سرپناه منی در لحظه های بی کسی ، تو قبله امید منی در لحظه های دلواپسی
به تو پناه می برم ای مادرم ، ای تو تنها بهانه برای زندگی ام .
تویی تنها فرشته که زندگی ام با تو مثل بهشته.
زندگی با تو چقدر شیرین است ، عشق با تو معنای واقعی یک عشق است .
در لحظه های غم و غصه تنها همدرد قلب شکسته ام تویی.
ای مادرم ، هستی ام ، یاورم شاخه گلی پر از محبت و عشق را تقدیم به تو میکنم در این روز زیبا ، روز تو ، بهترین روز زندگی ام.
هر چه در این روز بزرگ تقدیم به تو کنم باز هم ناچیز است .
دستان مهربانت را میبوسم ، تا پاسخ محبتهایت را بدهم .
هر روز من ، تمام لحظه های زندگی ام ، روز تو است ، هدیه من به تو در لحظه های زندگی تا زنده ام پاسخ مهر و محبتت به من است.
تا لحظه ای که زنده ام هر چه که به تو محبت کنم باز هم کم است ، محبتهای تو به اندازه یک دنیا ، حتی بیشتر از آن است.
ای مادرم به تو پناه می برم ، ای یاورم ، به تو ایمان دارم و تو را رفیق شب و روز زندگی ام میدانم.
بخوان برایم قصه مهر و محبتت را مثل بچگی ، تا با صدای مهربانت به خواب روم.
با دستان گرمت گونه مرا نوازش کن تا احساس آرامش کنم.
احساس کنم تا مادر هست هیچ غمی در زندگی نیست ، تا مادر هست هیچ لحظه تلخی در لحظه هایم نیست.
ای مادر تا تو هستی همه چیز زیباست ، معنای محبت برایم بامعناست.
با مهر تو زندگی میکنم  و با محبتهایت نفس میکشم ، پس با مهر و محبتت همیشه شادم.
تو یک عشق ماندگاری ، تو همچو ماه روشن بخش شبهای مایی.ای مادرم در این روز قشنگ ، در روز تو ، مثل همه روزها میگویم که خیلی دوستت دارم ، دستانت را میفشارم ، میبوسم و شاخه گلی با یک دنیا محبت به تو تقدیم میکنم 

خیلی دوست دارم...ایشاالله همیشه همیشه سالم باشی...

*مهدی لقمانی

for faeze

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

for faezeh

 هوالغریب... 

 

سلام عزیزم... 

نمیدونم شب یلداتون چجوری گذشت ولی شب یلدای من که مزخرف مزخرف بود...تنهای تنها...خداکنه به شماخوش گذشته باشه...حداقل اینجوری دلم خوشه... 

 

راستی امسالم مثل پارسال واستون فال گرفتم...

اینم فال:از فراق دوری زجر میکشی و آنقدراعصابت خوردهست که نمیدانی چه کنی وبدان هرکسی سرنوشتی دارد دعاکن تا خداوند سرنوشت تورا خوب رقم زده باشد و بتوانی در آینده از فراق و دوری عزیزان دربیایی.(معلوم هست از فراق کی زجر میکشین؟؟؟) 

 

پی نوشت:خیلی دلم تنگ شده…

  

 خوش بگذره...شب بخیر

FOR Shadi

هوالغریب 

 

حس آغاز زیباست به همین زیبایی سوگند امروز هم یکی از همان روزهای زیباست که تا ابد خاطراتش بر لوح و جان آدمی ثبت می ماند و امروز آغاز توست....  

 

پ.ن:این بار هم خدارا شاکرم  که در پس همه سختی ها تورا برایم فرستاد... 

 

پ.ن:شادی جونم خیلی دوست دارم....میبوسمت تولدت مبارک...

 

مهم نوشت:اصلا نمیدونم باید چی بنویسم اینقدر خوبی که ..... 

 

حرف آخر:پست قبلیم رو که واسه یکی از عزیزام نوشتم فکر کردم با خوندنش خیلی سوپرایز میشن ولی انگاری...حداقل امیدوارم شادی از نوشتم خوشش بیاد....

تولدت میارک....

هوالغریب...


تقویم می گوید که امروز روز توست...روز توست مهربانم...روزی که تو آغاز شدی...


آمدی...در پس یکی از همین ساعت ها فرشته ای کوچک با دستانی کوچک پا به این دنیا گذاشت...


فرشته کوچک بود...وقتی آمد آرام آرام در گوشش اذان زمزمه کردند و فرشته کوچک من آسمانی تر شد...فرشته ی آسمانی من خوش آمدی به دنیای گردمان... خوش آمدی آرام جانم...


خوش آمدی به این دنیای گرد و بی سرو ته...


خوش آمدی به دنیایی که دیگر خیلی چیزها حتی دوست داشتن هم بوی نامردی میدهد...


اما به قول رادیو هفتی ها زمین هنوز جای خوبی برای زندگی کردن است...


با همه ی وجود می گویم که خوش آمدی مهربانم...



**مخاطب خاص دارد...به پاس وجودش و حرمت وجودش برایش نوشتم...کسی که بزرگ است و من کوچکم در برابرش...خواستم تنها بخشی از ارادتم را به وجودش به تصویر بکشم...


تنها همین... 

سهم یا تقدیر

هوالغریب...



این روزها شاید گریه تنها سهم هر کداممان از زندگی باشد...

نمی دانم سهم این روزهایت از زندگی چیست؟


سهم من که این روزها تنها یک رویاست... 


راستی فهمیدی عمق دردم چه زیاد است؟!


فهمیدی این روزها چه تنها مانده ام در بین آدم هایی که هستند و مجبورم که بینمشان به روی خودم نیاورم که چه دردی می کشد ماهی کوچکی که در دلش آرزویی بزرگ است...


آرزوی بودن ِ تو...


تنها همین...


... 

پ.ن:دارم از درد قلب میمیرم...خدایا خودت به دادم برس