♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

این دختر تلخ می نویسد اینجا چراغ امیدی روشن نیست حواست به شادیت باشد
♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

♥¸.•*`*•.¸ღZOHREღ¸.•*`*•.♥

این دختر تلخ می نویسد اینجا چراغ امیدی روشن نیست حواست به شادیت باشد

....

می ترسم از بعضی آدمها ...
آدمهایی که امروز دوستت دارند و فردابدون هیچ توضیحی رهایت می کنند
آدمهایی که امروز پای درد دلت می نشینند و فردا بیرحمانه قضاوتت می کنند ...
آدمهایی که امروز لبخندشان را می بینی و فردا خشم و قهرشان ...
آدمهایی که امروز ...
قدرشناس محبتت هستند و فردا طلبکار محبتت ...
آدمهایی که امروز با تعریف هایشان تو را به عرش می برند و فردا سخت بر زمینت می زنند ...
آدمهایی که مدام رنگ عوض می کنند ...
امروز سفیدند، فردا خاکستری، پس فردا سیاه ...
آدمهایی که فقط ظاهرا آدمند ...
چیزی هستند شبیه مداد رنگی های دوران بچگی مان !!
هر چه بخواهند می کشند ...
هر رنگ که بخواهند می زنند ...   

پی نوشت:خدای زیبای من همه لحظه هایم بی تو خاموش می شوند … چراغی روشن کن ، من از بی تو بودن میترسم...  

برای مخاطب خاص:من خودم هستم،توچی؟؟

آوای خدا همیشه در گوش دل است....

 هوالغریب.. 
می خواهی با خدا رفیق شوی اما نمی دانی چگونه! همیشه احساس میکنی دلت برای خدا تنگ است! احساس دوری میکنی فکر میکنی او تو را دوست ندارد! صدایت را نمی شنود

و میخواهی عاشق خدا باشی میخواهی اسمش که میاید قلبت به تپش بیفتد بدنت گرم شود و خون در رگهایت بدود دلت میخواهد نوازش خدا را احساس کنی  از اینکه تا بحال نتوانسته ای حس خوبی با او داشته باشی ناراحتی دلت میخواهد سرت را که بر خاک میگذاری دیگر بر نداری با خود میگویی چرا نمیتوانم ذکر خدا را عاشقانه بگویم؟ آنچنان که معشوقه خود را در دنیا صدا میزنم چرا نتوانسته ام تو را همان گونه صدا بزنم؟

چرا اینقدر غفلت دارم ؟ میگویی چرا ذکر خدا برای من شیرین نیست؟ چرا محبت خدا در دلم نیست؟ ناامید میشوی و میگویی:من از کجا ! عشق از کجا! تو مرا برای چه میخواهی! تو عشق مرا میخواهی چه کار؟ این همه عاشق!

آه میکشی دلت میسوزد پیر باشی یا جوان فرقی نمیکن آرزو آرزوست دنبال چاره میگردی

دلت میخواهد به خدا بگویی : معبودا!

عمریست در انتظارم که مرا هم صدا کنی آخر دلم هوای تو را دارد هوای عاشقی...

اگر چه عارف نیستم اما میخواهم عاشق باشم و بودو نبودم را فدای تو کنم...

آیا میشود مرا هم صدا کنی؟!

... و خوب که دقت میکنی صدایی میشنویی که میگوید: من تو را هم خواندم هر روز و هر ساعت به دلت نگاه کن آیا صدای من در گوش دلت نپیچیده ؟ آیا نامه مرا نخوانده ای؟ آیا من مشتاقت نبوده ام؟ آیا نشانه هایم را ندیده ای؟!

مریض شده‌ام
تلاش زیادی کردم
بار سنگینی بود
فکر کردم تنهایی می‌توانم
با هیچ کس حرف نزدم
کمرم شکست
کاری هم پیش نبردم
روزی دکتر می‌گوید
دیر آمدی 

 

غده هایی در گلویم است  

درد دارند

روزی دکتر می گوید 

از تکثیر پیاپی حرف های نزده است 

مشکوک می شود 

شاید از تکثیر حرف های بی جواب مانده است   

خسته‌ام
خیلی خسته
به من جایی بدهید
می‌خواهم بخوابم
من مریض شده‌ام
یک تخت خالی به من بدهید
یک دنیای خالی  
یک قلب خالی... 

با سرنگ مغرم را تهی کنید
من مریض شده‌ام
مرا نجات دهید... 

مرا نجات دهید!!!! 

 

برای مخاطب خاص:  

به زندگی ام  رنگ ببخش!کاری کن که شاد باشم!تلاش هایم بی حواب مانده و من حسته تر از اونی ام که باز بخواهم التماست کنم که بمانی!خودت بمان!باورم کن!انرژی بده!دستی باش که اشک هایم رو پاک کند!باور کن که خوب نیستم!بلندم کن!